تصویر هدر بخش پست‌ها

Disney Land ฅ^•ﻌ•^ฅ

سلام خوشگله😊 توی این وبلاگ قراره عکس از شخصیتای دیزنی و ویدیو و.... گذاشته بشه😍 ولی فقط نه دیزنی کلی چیزهای دیگههه🌸

🥀داستان واقعی دیو و دلبر🥀P6

🥀داستان واقعی دیو و دلبر🥀P6

| 🎀 𝒜𝓎𝓊𝓂𝓊 🎀

بزن ادامه😁

به هوا میخورد که حدود ظهر باشه. تو اتاق مسخره نشسته بودمو به پدر فک میکردم. میدونستم داره رمانو بازنویسی میکنه ولی خیلی طول میکشه.... 
پدر بیچاره ی من فک میکنه این احمق شاهزاده ست... 
صدای قدم های پا میومد و دوست احمق خان وارد اتاق شد ولی با سر باندپیچی شده. 
خنده ام گرفت.نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم که صورتش از حالت پوکری به عصبی تبدیل شدو چاقویی از جیبش دراورد...
-خب خب با بد کسی درافتادی خانم کوچولو... 
باورم نمیشه میخوام اونو صدا کنم ولی اون تنها کسیه که میتونه این روانیو ببرهههه. 
داد زدم: کارلوسسسسسس
-پوف اون خونه نیسد رفته برای معشوقه اش وسایل بخره تا جذبش کنه. 
انگار اینجاااا تیمارستانهههه. 
-خب خب باشه باشه ببخشید. 
-همین؟خیلی خنگی. 
لعنتی هیچ گلدونی چیزی نبود که بزنمشششش. 
-بزار کمکت کنم.میتونیم یه زره لذت ببریم(اهم اهم زشته تروخدا (๑˙ー˙๑)) و چیزی به کارلوس نگیم یا همینجا خلاصت کنم و وقتی کارلوس اومد یه گلدون میزنم رو سر خودمو صحنه سازی میکنم. ها؟ کدوم؟ 
-من عمرن با تو وقتمو بگذرونم! 
-پس میمیری! 
بهم حمله کرد بایددددد از در برممممم بیروننننننن وقتی چاقو رو خواست بهم بزنه اومدم فرار کنم که... 
-جیغغغغغ. 
اشکم داشت درمیومد اون اون....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی مرض داری🥲

فردا میزارم پارت 7 رو پس انتظار دارم حمایتم کنین🥺💕